کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : آرش براری     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

رفته سـقا تا بیـارد مشکی آب از علقـمه            لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه

مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده            چونکه می‌آید صدای الـتهـاب از علقمه


حمله می‌کردند اما قصد جنگیدن نداشت            خواست برگردد به خیمه با شتاب از علقمه

از همان روزی که آمد کاروان در کربلا            عـمّۀ سـادات دارد اضطراب از علقـمه

ماه افتاد و به بالای سرش خورشید رفت            می‌درخـشـیـدند مـاه و آفـتاب از عـلقـمه

هرچه می‌گویند طفلان «ای‌عموجان العطش«            بعد از این دیگر نمی‌آید جواب از علقمه

کوه غـم روی سر بنت الحسین آوار شد            تا پدر برگشت با حال خراب از علقـمه

دخترش گفت ای پدر زهرا مگر در علقمه‌است؟            بر مشامم می‌رسد بوی گـلاب از علقمه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : عالیه رجبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک            خشکـیده بود مثل لب شوره زار مشک

زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک            از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک


شرم از نگـاه مشک کـند کـاش آسـمان

بُرده است از حرم نفس و صبر و تاب آب            در چـشم خـیـمه‌ها شده عین سراب آب
بـرخـاسـت از دل هـمـه فـریـاد آب آب            ای کـاش زودتـر بـرسـد به ربــاب آب

از آب هـم مـضـایـقـه کـردنـد کـوفـیـان

دنـیــا مـیــان آه حــرم شــام تـیــره شـد            موج عـطش که بر نفـس باغ چـیره شد
چشم همه به دست اباالفـضل خـیره شد            حـالا زمـان رفـتـن مــاه عـشـیــره شـد

آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن

سقا به روی دوش علم را گرفت و برد            مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد
از قـلب خستۀ همه غم را گرفت و برد            بر روی دست تیغ دو دم را گرفت و برد

عباس بود و علقـمه و مشک تشنه جان

می‌آید از شریعه و‌ دریاست توی دست            می‌آورد امـیـد حـرم را که روی دسـت
ناگاه تیغ می‌رسد از رو به روی دست           
حالا شده است بردن مشک آرزوی دست

مشک آبـروی اوست ولی تیـر ناگهـان

آمد به سـمـت حـضرت سقا نکرد شرم            از تـشـنـه بـودن لب دریـا نـکـرد شـرم
از آب آب کـودک مــولا نـکـرد شــرم            افـسوس از آه فـاطمه حتی نکـرد شـرم

شد پاره مشک و سیـنۀ عباس همزمان

عباس روی خاک که در خون تپیده شد            جسـمـش به دست تـیغ بـریده بریده شد
پـشت و پـنـاه عـالـم و آدم خـمـیـده شـد            بـیـن خـیـام پـای حـرامـی کـشـیـده شـد

حیران شده است زینب کبری در آن میان

بر روی نیزه رفت سری که منوّر است            حتی به روی نـیـزه کـنـار بـرادر است
شرمش برای
سوختن مو و معجر است            خون جاری از نگاه تمنای خواهر است

بر روی نی که می‌خورد این سر تکان تکان

: امتیاز

زبانحال حضرت عباس علیه‌السلام با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خواستم مشک به دستت برسانم که نشد            یا که آبی به لـبت حـیف بجـانم که نشد

بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند            سعی کردم نشود خـیـس لـبانـم که نشد


تـا نـیـفـتـنـد زمـین دخـتـرکـانت بی‌من            خـواستم تا به حـرم تَن بکـشانم که نشد

پـیـشِ تو پـا نـشـدم آه مـرا می‌بـخـشـی            گـفـتم از تیـر خودم را بتکـانـم که نشد

سعی کردم بخدا هرچه که تیر است و سنان            جای این مَشک بر این سینه نشانم که نشد

تیر را تا که کـشیـدم رمقـم را هـم برد            آمـدم بر روی زین بـاز بمـانـم که نشد

که عـمود آمد و تا بِـینِ دو اَبـرو وا شد            خواستم نشـکـند اَبـروی کـمانم که نشد

دست وقـتی که نبـاشد هـمه اینهـا بشود            کاش می‌شد نشوی فاتحه خوانم که نشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

خواستم تا که به صورت نخورم روی زمین            هر چه کردم نخورد نیزه دهانم که نشد

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین           با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین
ای برایم عشق تو دین کاشف الکرب الحسین           زندگی شد با تو شیرین کاشف الکرب الحسین


رحـمـتِ الـلـه، بـر شـیـر حـلال مـادرم
شکر حق ساعت به ساعت من ابالفضلی ترم

ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است           هر که بر آقایی‌ات ایمان ندارد کافر است
بین اصحاب الحسین شأن تو چیزی دیگر است           آب دور قبر تو از آب زمزم بهتر است

آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست
غرق دریای وفا و غیرت و ایمان توست

سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو           ماه من یک عمر کارم گشته استهلال تو
من همان هستم که مستم می‌کند تمثال تو           گریه بر تو مال من، من هر چه دارم مال تو

گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است
روضه گودال اصلا ابتدایش علقمه است

این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد           دست دشمن باز شد تا جسم تو بی‌دست شد
پای کوبان لشکری، از حال و روزت مست شد           دوره‌ات کردند لشکر هر مفر، بن بست شد

کینه‌ها از مرتضی داده چه کاری دست تو
آه عجب تیری نشسته بین چشم مست تو

ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست           بشکند دستش الهی، بی‌هوا سر را شکست
هلهله‌ها حرمت سردار لشکر را شکست           این زمین خوردن دوباره قلب مادر را شکست

مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی
بر زمین افتاد علم، مُردی تو از شرمندگی

یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان           یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان
یک طرف آسوده خاطر، حرمله، شمر و سنان           یک طرف چشم انتظاری رباب نیمه جان

یک طرف از ترس می‌پیچد به خود صاحب علم
یعنی آقا زنده می‌مـاند که برگردد حرم

از حرم تا علـقـمه آقا تو را می‌زد صدا           آه در آن هلهله، زهرا تو را می‌زد صدا
با پیمبر از نجف، مولا تو را می‌زد صدا           دل پریشان زینب کبری، تو را می‌زد صدا

آه سرلشکر بمان، اوضاع لشکر خوب نیست
حضرت باب الحوائج حال خواهر خوب نیست

ذکر آقا می‌شود هل من معین بی‌تو، نرو           شاهزاده می‌شود ویران نشین بی‌تو نرو
سنگ باران می‌شود ناموس دین بی‌تو نرو           می‌خورد در کوچه‌ها زینب زمین بی‌تو نرو

تو نبـاشی بی‌حـیـایی‌ها فـراوان می‌شود
با
حرم برخورد مانـند کـنـیزان می‌شود

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : آرمان صائمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چون که بر دوش گرفته‌ست علم را با مشک            همه گفتند که طفل است به دستش یا مشک؟

حرمله گفت به لشگر همگی گوش کنید            نقطه ضعف دگری نیست در او الا مشک


کار ما نیست که او را ز نفـس اندازیم            مگر آنی که بی‌افتد به زمین تنها مشک

شد همانی که عـلـمدار از آن می‌ترسید            دستش افتاد سرش خرد شد و اما مشک

گفت ارباب چه آمد به سرت ماه حرم؟            گفت عـبـاس فـدای سرتان…آقا مشک

قـول دادم بـه سـکـیـنـه بـروم بـرگـردم            قول دادم برسانم به حرم خود با مشک

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : سید جعفر حیدری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دل به دریا زد و دریای دعا پشت سرش           یارب او را به سلامت برسان از سفرش

ماه اگر رفت کواکب همه سرگردانـنـد           ماه رفت از حرم و اهل حرم منتظرش


عهد کرده ست و مهم نیست اگر در میدان           لشکری عهد شکن صف بکشد دور و برش

چه ترک ها که عیان بود به روی لب او           چه شررها که نهان شعله کشید از جگرش

آسـمـان تـیـره شـد از تـیـر به آنی، اما           این علمدار حسین است، چه باک از خطرش؟

دست عباس در آخر گره از کار گشود           که یـد الله عـلی بـوده و این هم پـسرش

دست در آب فرو برد و خنک بودن آن           آتـش بـیـشتـری زد به دل شعـلـه‌ورش

خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید           آب هم آب شد از دیـدن چـشمان تـرش

آمد از علـقـمه با دست پُـر اما افـسوس           چه امید ست به دنیا و قـضا و قدرش؟

رفت از دست دو دستش، مگر از پا افتاد؟           گفت ای نفس غمی نیست به دندان ببرش

از چه خم شد؟ به گمانم که کمی چشمانش           ناگهـان آه‌ نگـویم که چه آمد به سـرش

حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چه سود           گر سر و چشم و دوتا دست نباشد سپرش؟

چه غریبانه زمین خورد به یاری حسین           چه دلـیـرانـه وفـا کـرد به عهـد پدرش

آسمان تاب نیاورد و ز غـم خون بارید           چون که می‌دید چه‌ها کرده زمین با قمرش

آبرو را اگر از مـادر اباالفـضل گرفت           بر جهـان فـخـر کـند اُمِّ بنین با پـسرش

ناگهان از کف شاعر قلم افتاد و شکست           به گمانم که حـسین آمـده، اما کمرش...

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شیرمرد دین زمین افتاد و دشمن شیر شد            در حـقـیقت دست‌های زینبم زنجیر شد

ای عـلـمـدارِ رشـیـدم مـوقـعِ افـتـادنـت            ذکـرِ لبهـایت چرا پس نغـمۀ تکـبیر شد


خیز و از جا و ببین می‌خندد این قومِ شرور            در مـیانِ عـلقـمه سـالارِ تو تحـقـیر شد

از کسانی که دو دستانت قلم بنمـوده‌اند            بین لشگـر با صدای هـلهـلـه تقـدیر شد

قوّت اهلِ حرم! از جای برخیز و ببین            غـصّـۀ پـروازِ تو بـینِ همه تکـثـیر شد

بوی زهـرا را گرفته خاکِ گرمِ علقمه            با نگـاهِ مـادرم جان و دلت تسخـیر شد

این وداعت را خلاصه می‌کنم در یک کلام            از فـراقت عـمّۀ ساداتِ عـالـم پـیـر شد

بعدِ ساعـاتی صدای زینـبم آید به گوش            وقتِ غارت شد علمدارم مدد کن دیر شد

خواهرِ تو یک‌تـنه مانـده میانِ دشـمنان            بی‌تو با این بی‌حیاهای زمان درگیر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن حضرت عباس بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شیرِ بیشه تا زمین افتاد دشمن شیر شد            در حـقـیقت دست‌های زینبم زنجیر ش

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟            در دل دریـای دشـمن بی‌محـابا ایـستاده

لرزه می‌افتد به جان خیل دشمن از خروشش            وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده


می‌گذارد پای بر فرق شط از دریا دلی‌ها            وه چه بشکوه و تماشایی‌ست دریا، ایستاده!

گرچه زینب زیر بار داغ‌ها از پا نشسته            تکیه کرده بر عمود خـیمه‌ها، تا ایستاده

او که دارد فطرتی نازک‌تر از آئینه حتی            در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده

با غریو «ما رأیتُ فِی البَلا اِلا جَمیلا«            پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده!

از قیام کربلا این درس را آموخت باید:            ظلم را نتـوان ز پـا انداخت، الا ایستاده

این پیام تک‌سوار ظهر عاشوراست یاران:            مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده!

: امتیاز

زبانحال حضرت سکینه در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خـدا کـند که دگر خـیمه‌ای بنا نشود            بـنا اگر شده بی‌صاحـبش رها نشود

خدا کـند که قـد و قامت یلان غـیور            کـنار جـسم برادر ز غـصه تا نشود


خدا کند که اگر هر که داغ دید و شکست            شـبــیـه آیـنـۀ خُــرد کــربـلا نـشــود

عموی ساقی من رفـتـه آب بـردارد            دعا کنید که دستش ز تن جـدا نشود

سـتـون خـیـمه که افـتـاد عـمّه‌ام آمد            به معجرم گرۀ کور زد که وا نشود

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : میلادعرفان پور، محمد سیار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به عزم رزم به پا کرده شور محشر را            به یک‌نگاه به هم ریخـته‌ست‌ لشکـر را

ز هر کناره ببین صف‌کشیده دشمن و دوست            که تا نـظـاره کـند مـرتـضای دیگـر را


شنـیـدنی‌ست رجـزهای رزمِ دیـدنی‌اش            از او خوش است شنیدن أنا بن حیدر را

مجاهدی که چنین نافذالبصیره شده‌ست            به تـیـغ تـیـز دهـد پـاسـخ سـتـمـگـر را

گره به ابروی خود زد، گره به کار عدو            امــان ‌نـــداد امــان‌ نــامــۀ مــکــرر را

پی شـکـسـتـن تـحـریـم دل به دریـا زد            مگر که آب دهـد غـنچـه‌های پـرپـر را

بر آتش است دل اهل خیمه چون اسفند            و إن‌ یـکــاد بـخــوانــیـد ایـن دلاور را

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

زمین می‌لرزد از سنگینی باری که من دارم            شبیه شانۀ از داغ، سرشاری که من دارم

خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد            بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم


به گوشِ شیرخوارم گفتم: آری زنده می‌مانی            فقط با آب می‌آید؛ علمداری که من دارم

بیا برگرد، جان خواهرم؛ برگرد، جان من!            ببین ناموسِ خود را پشتِ اصراری که من دارم

نترس از آبروی آب، پیش دخـتران من            بترس از دشمنانِ دخترآزاری که من دارم

طلب دارند، جانم را؛ ولی بعدش چه؟ می‌دانی؟!            به «جان» راضی نخواهد شد طلبکاری که من دارم

بـمـان تا دخـترم ایمن بـماند در کنار تو            بمان؛ ثابت بکن کذب است، اخباری که من دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در بیت زیر مطلب به گونه ای عنوان شده است که گوئی نعوذ بالله دختر سیدالشهدا را به کنیزی بردند در صورتیکه در مجلس یزید فردی که فکر می کرد اهل بیت خارجی هستند چنین درخواستی داشت که با پاسخ محکم حضرت زینب مواجه شد و بعد از اینکه فهمید از اهل بیت هستند نادم شده و یزید را لعن کرد

بیا تا از کنیزی دور، باشد طفل معصومم            بمان؛ ثابت بکن کذب است، اخباری که من دارم

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

چشم‌هایش جلوۀ روزِ قیامت داشته است            تا خدا هم رفته از بس شأن و رفعت داشته است

آمده یک روز بعد از روزِ میلادِ حسین            ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است


این قیاسِ چهره‌اش با ماه، بی‌انصافی است            ماه هم بر چهرۀ ماهش حِسادت داشته است

»حاتمِ طایی» گدایِ خانه زادش بوده است            معدنِ جود و سخا از بس سِخاوت داشته است

خوش به حالِ «مالکِ اشتر» سعادتمند شد            چون که با عبّاس فرزندش رفاقت داشته است

ساقی و سرلشکر و سردار و سالارِ سپاه            این پسر خیلی به‌ یاسین هم شباهت داشته است

می‌توان فهمید از جنگاوری‌هایش که او            گاه گاهی با خودِ حیدر رقابت داشته است

پهلوانـان و مشـاهـیرِشـجاعت گفـته‌اند:            در شجاعت حضرتِ عبّاس شُهرت داشته است

صورِ اسرافیل دارد نعره‌هایش در نَبَرد            آن قَدَر که در رجزهایش ابُهّت داشته است

می‌توان از جایگـاهِ خـیمـه‌اش فهمید که            رویِ ناموسِ حَرَم بدجور غیرت داشته است

تشنۀ جنگ است امّا کودکان تـشنه ترند            هرکسی یک جور از عبّاس حاجت داشته است

در مـیـانِ التـمـاسِ مَـشک‌ها و اشک‌هـا            کودکِ شیرخواره کمتر صبر و طاقت داشته است

رفت تا دریا کُند دشتِ پُر از تشویش را            دشت هم از دشتِ لب‌هایش شکایت داشته است

دل به دریا زد ولی هرگز به دریا رو نَزَد            ساقی از مَشکِ پُر از خالی خجالت داشته است

آه؛ حتّی تیرها را هم در آغوشش گرفت            سرزمینِ سینه‌اش از بس که وسعت داشته است

دستش افـتاده ولی از پـا نـیـفـتاده هـنوز            مَشک را با سینه‌اش تحتِ حمایت داشته است

در هیـاهـویِ هُـجـومِ تـیـرهــا و نیـزه‌ها            تیرهایِ حرمله انگار سبقت داشته است

دست‌ها را داد امّا دسـت با دشـمن نـداد            دشمنی‌که دست خطّی از خیانت داشته است

رویِ خاک افتاد امّا هیچکس سمتش نرفت            آنقَدَر که ماهِ در خون خفته شوکت داشته است

کـاملا پیـداسـت از شــرمِ نـگـاهِ واژه‌ها            شاه بیتِ کربلا شوقِ شهادت داشته است

یا بُنَیَّ این صدایِ کیست سردارِ غریب؟            این غریبِ آشنا با تو چه نسبت داشته است

خوش به حالِ چشم‌هایت در میانِ خون ندید            مادری را که نگاهش بویِ غُربت داشته است

اشک‌هایت مـوج مـی‌زد آبـرویِ آب را            اشک‌هایت مثلِ مروارید قیمت داشته است

دشت را لبریـز کرده غنچه‌های پیکرت            دسته گُل را پیشِ هم چیدن مشقّت داشته است

قُرصِ ماهت طاقتِ یلدا نشینی را نداشت            شاعر این افتادنِ سر هم حکایت داشته است

تـا تـمامِ شهـر مجـنـونِ نگـاهِ تــو شـوند            سنگ با پیشانی‌ات عقدِ اخُوّت داشته است

پیشِ رویت حضرتِ خورشید قامت بسته است            پشتِ سر اینبار هفتاد و دو رکعت داشته است

زیرِ پایِ خطبه‌هایت کعبه «بیت الله» شد            کعبه از شأنِ قدم‌هایِ تو حُرمت داشته است

پنج تن معـصوم دستانِ تو را بوسیده‌اند            دست‌بوسی تو هم انگار نوبت داشته است

شک ندارم حضرتِ عیسی مُحب قدر توست            چونکه حتی ارمنی هم از تو حاجت داشته است

خـاکِ پایِ زائرانت «شاه اسماعیل ها«            شاه هم در این حَرَم حُکمِ رعییّت داشته است

آبِ زمزم تشنۀ بوسـیدنِ سردابِ توست            آسمان هم آرزویِ خاکِ تُربت داشته است

خوش به حالِ آن گـلیمِ زیرِ پایِ زائرت            بیشتر از چشم‌هایِ من لیاقت داشته است

حضرتِ باب‌الحوائج چند سالی می‌شود            شاعرِ بی‌ذوق هم ذوقِ زیارت داشته است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ همانگونه که رهبر معظم انقلاب نیز فرموده اند فضیلت اهل بیت به قد و قامت و زور بازو و قشنگی نیست بلکه بخاطر تقوا ، ایثار و از خودگذشتگی آنهاست.

چشم‌هایش جلوۀ روزِ قیامت داشته است            تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است

ابروانش ابرِ رحمت، چشم‌هایش آسمان            گونه‌هایی سُرخ از جنسِ نجابت داشته است

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در مـیـانِ التـمـاسِ مَـشک‌ها و اشک‌هـا            کودکِ شش ماهه کمتر صبر و طاقت داشته است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شک ندارم حضرتِ عیسی مُریدِ چشمِ توست            چونکه حتی ارمنی هم از تو حاجت داشته است

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آماده باش مقـصد ما در سفـر یکی‌ست            سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی‌ست

این‌ها برای کـشـتن ما صف کـشـیده‌اند            از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی‌ست


دار و ندارمان همه در بین خیمه‌هاست            آتش که شعله‌ور بشود خشک وتر یکی‌ست

حـتـی به روی اکـبـر من تـیغ می‌کـشند            با اینکه با پیامـبر از هر نظر یکی‌ست

تـنها به این گـنـاه که فـرزنـد حـیـدریـم            تنها به این دلیل که ما را پدر یکی‌ست

آیـا کـسـی نـمـانـده که یـاری کـنـد مـرا            این جا میان این همه لشگر اگر یکی‌ست

عـبـاس من بـرادر مـن نـور چـشـم من            طرز مصاف کردن تو با پدر یکی‌ست

تـنهـا رجز بخـوان و بگـو یا عـلی مدد            در چشم شیر یک نفر وصد نفر یکی‌ست

چـشـم انـتـظـار آمـدنت از شـریـعـه‌انـد            حالا دعای اهـل حـرم بیـشـتر یکی‌ست

شمـشـیرها به دور تنت حلـقـه می‌زنـند            چون جمع تیغ‌ها همگی ضربدر یکی‌ست

بعـد از من و تو زینب اگر نشـنود بدان            خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی‌ست

از بس حروف پیکـر پاکت مقـطعه‌ست            پائـین پـای مرقـد و بالای سر یکی‌ست

غـرق سـتـاره است تن من ولی هـنـوز            در آسـمان بی‌کـسی من قـمـر یکی‌ست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

اســتـخـاره زده شـد آیــۀ بـــاران آمــد            ناگهان حضرتِ عبّاس به میــدان آمــد

رُخصتِ جنگ اگر داشت که غوغا می‌شد            داشت سقّـایِ حَـرَم، عازمِ دریـا می‌شد


داشت با صوتِ جـلی پـورِ ولی می‌آمد            هـمـه دیدند که عبّــاسِ عـلـی مـی‌آمــد

مَشک بر دوش و رجزخوان شده ساقی سرمست            پیرهَن چاک و غزلخوان و صُراحی در دست

جنگ با حضرتِ سردار جگر می‌خواهد            چشم در چشمِ علـمدار جگر می‌خواهد

اینچـنین بود که بر فکـرِ کمین افـتـادند            نعره زد چند تن از ترس زمین افتادند

چـهـرۀ مــاه بـر آئـیـنــۀ دریـــا افــتــاد            آب زانـو زد و بر زانـویِ سـقّــا افـتـاد

دست بر آب زد و آب به دستش بی‌تاب            آب بر آب زد و آب شـد از خجلت آب

مَشک پُر کرد ولی تیر و سنان در راه‌است            بارشِ تـیر ز دامانِ کمان در راه ‌است

آنطرف در پسِ هر نخل کمین خواهد بود            دست‌هایی قـلم افـتاده زمین خواهد بود

آخر این مَشک از او قوّتِ جان می‌گیرد            حرملــه باز نـشـسـته و نشـان می‌گیرد

تیر بر جـسمِ علمــدار نـشـیـند ای‌کاش            مَشک را پـاره و بی‌آب نبـیـند ای‌کاش

کاش ای‌کاش ولی حیف که او پرپر شد            عـلقـمـه شـاهدِ شقّ الـقـمری دیگـر شد

اشک از گوشۀ چشمانِ گُـلِ یـاس افتاد            مادر آغوش گشوده‌ست که عبّاس افتاد

دستش افتاده ولی باز علـمدار است او            شیرِ زخمی شده در گلّۀ کفتار است او

از نـفـس هـای دَمِ آخـرِ او می‌تـرســند            روی نِی رفته ولی از سرِ او می‌ترسند

بعد از او غربتِ این قوم رقم خواهد خورد            تازیانه به تنِ اهــلِ حَـرَم خواهد خورد

بعد از او قافله را زود به غارت بردند            وای نامـوسِ خـدا را به اسـارت بردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تیر بر چـشمِ علمــدار نـشـیـند ای‌کاش            مَشک را پـاره و بی‌آب نبـیـند ای‌کاش

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قطره قطره اشک و خون چشم تو را پوشیده‌اند            پیکـرت را با لباس تـیـرها پـوشـیـده‌اند

علـقمه با پـاره‌های پیـکـرت تزئین شده            خاک میدان را به خونت تا کجا پوشیده‌اند


اسبها بی دستی‌ات را چون غنیمت یافتند            زخـم‌هایت را به مـوج رد پا پوشـیده‌اند

در کنار عـلـقـمه رعنایی‌ات تکـثـیر شد            نیزه‌ها هر یک لباسی از تو را پوشیده‌اند

حرمله‌ها بعد تو یک خواب راحت می‌کنند            از غمت خلخال ها رخت عزا پوشیده‌اند

بعد تو از سـوز سنگـینی دست شـمرها            صورت طفلان‌مان رنگ حنا پوشیده‌اند

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم            شانه خالی مکن از بار سفـر، همسفرم

آنقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی            شده اعـضای تو پاشـیده شـبیه جـگـرم


حال من مثل غـریبی‌ست برادر مُـرده            مثل فـرق تو شکسته‌ست برادر، کمرم

به خـداوند که غـارت زده‌ام بعد از تو            سـرم آمـادۀ ذبـح اسـت، فـتـاده سـپــرم

آسـمـان بر سـرم آوار شـده می‌بـیـنی؟            تکّه‌تکّه به زمین ریخـته‌ای، ای قــمرم

دوش تو جای رقیه‌ست پُر از تیر شده            رحم بر چشم تر او کن و بر چشم ترم

با جـوانـان بـنی هـاشـم عـلی را بُـردم            دست‌ْتـنهـا تن پـاک تـو چـگـونه بـبـرم

سفـت کـردند خـواتـین گـره معجـر را            هـمه دلـشوره گرفـتـند ز طـرز خـبرم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عطش نشانه گرفته است آبروی تو را            که بر زمین بزند شوکـت سبوی تو را

جلالت تو زمین خورد و کودکان هر شب            به روی خاک کـشیدند ماه روی تو را


فـرات لایـق سـیـراب کـردن تـو نـبـود            مگر که تر بکـند نیـزه‌ای گـلوی تو را

تو دست از همه شستی، صدا زدی که حسین            به عـالـمی نـفـروشـیم تـار موی تو را

بگو به دختر خورشید، ضربه‌های عمود            گرفـته از سـر تو سـایـۀ عـموی تو را

کنار علقمه یک گوشواره گم شده است            حسن به عهده گرفته است جستجوی تو را

غــبـار چــادر خـاکـی مـــادر ســادات            چـقــدر ســاده بـرآورده آرزوی تـو را

نـسـیـم‌هـای بـهـاری جـلـوتـر از نـیـزه            به صحن شاه نجف می‌برند بوی تو را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

سلام حـضرت دریـا سـلام یا عـباس            سـلام مـا به تـو ای بامـرام یا عـباس

نگـاه مـرحـمـتت مـهـر می‌کـند نازل            سـلامِ اُمِّ بـنـیـن بـر تـو یا ابـوفـاضـل


به آبروی تو بـسـته‌ست آبـروی حرم            دخیل بسته‌ام امشب به تو عموی حرم

به شوق دیدن رقص کـتیبه روی علم            دوباره در به در روضه‌های خانگی‌ام

نشسته لـذت عشقـت به جان خلق الله            برای عـرض ارادت ارامـنـه در راه

بهشت می‌چـکـد از خـوشـۀ تـبـسم تو            تـمـام اهـل زمـیـن تـشـنـۀ تـرحـم تـو

مگر نه اینکه ز عیسی، مسیح می‌سازی            به دست خویش ز یحیی، ذبیح می‌سازی

یـکـی یـکـی هـمـۀ انـبـیـا گـرفـتارت            نه بـنـده‌هـای خـدا که خـدا گرفـتارت

غـلام دربه در گـوشه‌گـیر یـعـنی من            اسیـر حـلـقه به گوش فـقـیر یعنی من

کریم، حضرت رازق، مراد یعنی تو            کسی که روزی هرساله داد یعنی تو

به دسـتـه‌های عـزا با امـیـد رو کرده            کسی که نزد تو امشب مریض آورده

بزرگ قـافـلۀ فـتـح بـاب کـرده تـویی            امید هرچه مریض جواب کرده تویی

گره گشا گـره از کار نـوکـرت وا کن            اشـاره‌ای کـن و درد مـرا مـداوا کـن

به یـاد تـعـزیه خـوانی ظهـر تاسـوعا            بـه یـاد زمــزمـۀ کـل یــوم عـاشـورا

تـمام ثـانـیـه‌ها را به گـریه سر بکـنم            مـیـان روضه‌مـان نـیـت سـفـر بکـنم

به پای دل برسم محضر تو رمز حیات            دوباره پَر بکـشم تا کـنار شط فـرات

به غیر پرچم تو بیرقی که بالا نیست            کسی به غیر تو ای نبض آب! سقا نیست

عموی خوش قـد و بالای بچه سیدها            عــزیـز اُمِّ بـنـیـن مــیــوۀ دل زهـــرا

اگر به دوش رفیـعـانه‌ات عـلم بـزنی            مـیان کـربـبلا مـحـشـری رقـم بـزنی

به حمله‌ای علوی گرد و خاک خواهی کرد            تمام حرمـله‌ها را هلاک خواهی کرد

برای اینکه ببـیـنـند حـضرت سردار            زره ببـنـد به تـن ذوالـفـقـاررا بـردار

به یک انا بن علی باز قصد طوفان کن            رجز بخوان همۀ دشت را پریشان کن

برای دشمن یاغی کشیده کافی نیست            برای منـقـبت تو قـصیده کافی نیست

برای مدح تو از این قـبـیل باید گـفت            برای رزم تو بحـر طـویل باید گـفت

چه لذتی‌ست که زهرا نگاه کرده مرا            محـبـتت همـه جا روبه راه کرده مرا

شبی که نام تو باشد وسط شب روضه‌ست            حرارتم همه زیر سر تب روضه‌ست

به اذن صادره از سـوی فاطـمه گویم            مـرا بـبـخـش اگـر بـی‌مـقـدمـه گـویـم

شـبـیه ابـر بـهـاری چـقـدر می‌بـاری            به جـای آب دو دست قـلـم شده داری

چـقـدر آب نه اربـاب را صدا زده‌ای            به روی خاک غریبانه دست و پا زده‌ای

تـمـام اهـل حـرم از غـم تـو افـتـادنـد            پس از تو فاتحۀ گوشواره را خواندند

چه شد کنار شریعه چرا زمین خوردی            چه شد که آخر سر باوفا زمین خوردی

بدون شک پس از این سرفراز خواهی شد            مگر نه اینکه برای خدا زمین خوردی

شبیه مـادر پهـلـو شـکـسـته‌ات زهـرا            ز روی مرکب خود بی‌هوا زمین خوردی

چقـدر زخم نشـسـته به روی سینۀ تو            گمان کنم وسط نیزه‌ها زمین خوردی

تمام کـربـبـلا پُـر شده ست از تن تـو            عزیز اهل حرم در کجا زمین خوردی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نشسته است چرا چوب تیر در چشمت            سه شعبه‌اش ز چه رو کرده گیر در چشمت

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مربع ترکیب

علیُ مـع‌الـحـق و حق با عـلی‌ست            که ماکـو ولی، بعدش الا علی‌ست

محمد علی است و زهرا علی‌ست            که کارِ خـدا دستِ مـولا عـلی‌ست


عــلـی گــویـم و گـفــتــه‌ام بـارهـا

چه کـم بـاشـد اینـگـونـه بـسـیارها

عـلـی جـلـوه‌ای کرد و تکـرار شد            عــلـی عــازمِ قـلـبِ پـیــکــار شـد

عــلـی بـارِ دیـگـر کـه کــرّار شـد            عـلـی شـد جـوان و عـلـمـدار شـد

ابـالـفـضل یـعـنی کـه مـولا عـلـی

صد و سی و سه مـرتـبـه یـاعـلـی

بـدان اوسـت تـیــغّ دو دَم مـی‌زنـد            و مـانــنــدِ حـیــدر عَـلــم مـی‌زنـد

هـمـیـن که به مـیـدان قـدم می‌زنـد            چپ و راست را هِـی بهـم می‌زند

به پیـشـانیـش نقـشِ زردِ عـلی‌ست

که ایـن دسـتـمـالِ نـبـرد عـلی‌ست

اگر ایـنـچـنـیـن عـزمِ مـیـدان کُـنَـد            پـیـشـمـان شـوند و پـریـشـان کُـنَـد

حرم را پِیِ خود رجز خـوان کُـنَد            زَنَـد ضـربـه و یا حـسن جان کُـنَد

زَنَـد بـا حـسـیـن و زَنَـد بـا حـسـن

کِشد یا حـسـین و کِـشـد یـا حـسـن

مــیــانِ حــرم مـرکـبِ کــودکــان            بـه مـیـدان ولـی کـوهِ آتــشـفـشـان

مـــیـــانِ حــرم خـــادم ایــن و آن            به مـیدان ولی مَـردِ تـیـغ و کـمان

رقـیـه از این دوش سـر برنداشت

که از دوشِ او جـایِ بهـتر نداشت

امـیـر است و آوارۀ زیـنـب اسـت            کـفـیل است و بیـچارۀ زینب است

ولـی او فـقـط چـارۀ زیـنـب اسـت            بـگـو که هـمـه کـارۀ زیـنـب است

هـمـیـشـه حــرم را بـهــم مـی‌زنـد

کـه دل مـی‌بــرد تـا قــدم مـی‌زنـد

اگـر خـیـلِ مــژگــانِ گـیــرا نـبـود            اگـر بــرقِ چـشـمــانِ آقــا نــبــود

و ایـنـقـدر خـوش قـدّ و بـالا نـبود            چه می‌شُـد که اینـقـدر زیـبـا نـبود

ببـیـن آخـر از دور چـشـمش زدند

خـدایا چه بـدجـور چـشـمـش زدند

نشان داد چـشـمـانِ خود را به آب            لبِ خشک و سوزانِ خود را به آب

و نـوزادِ بـی‌جـانِ خـود را بـه آب            فـرو کـرد دسـتـانِ خـود را به آب

پُــر از آب شـد مَـشـکِ آب آورش

خـجـالت کـشیـد از دو دستِ تَرَش

به سـویِ حرم راه طـفـلان گرفت            که از بـارشِ تـیـر بـاران گـرفـت

دو بـازویِ او تـیـغِ بُــران گـرفـت            ولی مَشک را او به دندان گـرفت

نَـفَـس زد به تـاب آمـدم صبـر کن

که خـانـم رُبـاب آمـدم صـبـر کـن

شـد از تـیــرهـا خــریــدار پـشـت            که خَم شد به مَشک و پدیدار پشت

شده زیـرِ رگـبـار خـونـبـار پـشت            به مـقـتل نـوشـتـند شـد خـار پشت

ولی حیف تیری به مَشکش نشست

زمین ریخت چون آب قلبش شکست

چه شد حرمله روی زانـو نشـست            عـمـودی مـیـانِ دو اَبـرو نـشـست

نوکِ نـیزه‌ای سمتِ پهـلـو نشـست            عمودی به سر خورد و بر او نشست

عمو از سرِ زین زمین ریخت ریخت

سپاهی سرش از کمین ریخت ریخت

سـر و وضـعِ او را بِـهَـم ریخـتـند            به نـیـزه عـمـو را بِـهَـم ریـخـتـنـد

به تـیـغـی گـلـو را بِـهَـم ریـخـتـنـد            کـشـیـدنـد و مـو را بِهَـم ریـخـتـنـد

حـرامـی هــمـه پـشـتِ هـم آمـدنـد

پـس از او ارازل حـــرم آمـــدنــد

پس از او دلِ زارِ خواهر شکست            یتیمی زمین خورد و از پَر شکست

و سیلی چنان خورد که سر شکست            که دنـدان شـیـریِ دخـتـر شکـست

یـتـیـمـی عـمـو گـفـت او را زدنـد

چه کج رویِ نـیـزه عـمو را زدنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به منظور انتقال بهتر معنای شعر و جلوگیری از کج فهمی شعر تغییر داده شد زیرا بیشتر و پیشتر از حضرت عباس خود سیدالشهدا همچون امیر المومنین جنگاور بودند.

فـقـط اوسـت تـیــغّ دو دَم مـی‌زنـد            و مـانــنــدِ حـیــدر عَـلــم مـی‌زنـد

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ولی حیف تیری به مَشکش نشست            و تیـرِ دگر قابِ چـشـمش شکست

چه شد حرمله روی زانـو نشـست            که تـیرش مـیانِ دو اَبـرو نـشـست

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مست و موّاج اگر غرق تمناست فرات            با شکوه آمده‌ای، محـو‌ تماشاست فرات

چشم در چشم تو انداخت خودش را گم کرد            خوب حس کرد که در محضر دریاست فرات‌


داشـت از بدو ورود تو تلاطـم می‌کـرد            با ادب بود به پای تو به پا خاست فرات

از تپش‌های دلش عشق به صحرا می‌ریخت            جار می‌زد نفـسـش تشنۀ سقاست فرات

تو از این آب نخوردی جگر علقمه سوخت            خجل از خم شدن قامت مولاست فرات

به دلش حسرت بوسـیدن لبهای تو‌ ماند            دست رد خورده‌ترین سائل دنیاست فرات

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

به دوشت می‌کِشی بار امانت را تک و تنها            به دامانت پناه آورده‌ام یا عـروة الوثـقی

جهان جامِ می‌اش را پیش تو می‌آورد بالا            «الا یا ایها السـاقی ادر کـاساً و نـاولها»


شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست

به شأنت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست

به جرأت می‌نویسم با خدایت هم نشینی تو            علم بر دوشی و دست خدا در آستینی تو

بنـازم هـیـبتت را تک یـل اُمُّ البـنـینی تو            به حقْ فـرزند بی‌باک امیرالمومنینی تو

یقـین دارم که دنیا در کف اقـبـال من باشد

اگر مُهـر تو در پـرونـدۀ اعـمـال من باشد

ملائک بوسه می‌چینند از خاک کف پایت            دل از ارباب ما برده ست لبخند دل آرایت

به وقت جنگ زینب می‌شود محو تماشایت            جهان پیش تو و تو سر به زیری پیش مولایت

بـدون دست، آری دسـتگـیـر عـالـمیـنی تو

چه باید گفت در مدحت؟ علمدار حسینی تو

شبیه کوه‌ها ثـابت قـدم می‌ایـستی عباس            هزاران سال قبل از خلق ما می‌زیستی عباس

گرفتار کسی غیر از حسینت نیستی عباس            خودت باید بیایی و بگویی کیستی عباس

به درک جایگاهت هیچکس نائل نخواهد شد

که دین هیچکس بی‌عشق تو کامل نخواهد شد

دل از اهل زمین و آسمان برده‌ست گیسویت            به میدان می‌روی و می‌شود زینب دعاگویت

ولی ای‌کاش غرق خون نمی‌شد چشم و ابرویت            نمی‌زد هیچکس در علقمه نیزه به پهلویت

علی اصغر برای آب بی‌تاب است یا عباس

تمام فکر و ذکرت قحطی آب است یا عباس

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست          به چشمت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست